هر شب وقتی که آخرین عابر هم از کوچه پس کوچه های شهر به خانه می خزد و آخرین چراغ هم خاموش می شود ، یاد تو زیر پوست تنم جوانه می زند و خاطرت مرا سر سبز می کند . . .
چنان بی تاب می شوم که دلم برای لحظه ای دیدار بی صبر و بی قرار . . .
گوش کن تیک تاک ساعت آمدن و رفتن ثانیه ها را خبر می دهد . . .
چه بی درنگ می ایند و چه پر شتاب می روند ، می ایند تا آهسته آهسته مرا از تو دور تر سازند و می روند تا ذره ذره گرمی این آتش افتاده به جانم را با خود ببرند . . .
چه خیال باطلی ، چه سعی بیهوده ای از این همه کوشش بی حاصل چرا خسته نمی شوند ؟
یادت همیشه سبز . . .
[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:یادت همیشه سبز,
] [ 11:53 ] [ رویاحسینی زاده ][